اشارهها و نکتههایی در باب زمانه و کارنامه پرویز ثابتی
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۳۶۵۶۳۱
هر چند که سخنان ثابتی در مستند پنج قسمتی من و تو در میان جامعه ایرانی توجهی را برنینگیخت و نشان داد که دستکم در این باره مردم همچنان حافظه تاریخی خود را حفظ کردهاند، اما این رویداد فرصتی مغتنم فراهم کرد تا نکات مهم و فراوانی در اینباره مطرح شود و بر بخشهایی از حوزه پنهان تحت مسئولیت وی نور بتابد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مقام پرست، متظاهر و بزرگنما
یکی از محورهایی که پرویز ثابتی در بخشهای اولیه مستند من و تو درباره آن سخن گفت، بیان خصال و ویژگیهای فردی و اجتماعی حسین فردوست بود. جمعبندی مخاطب از این اظهارات، نگاه منفی «مقام امنیتی» به نامبرده بود. با این همه مروری بر اظهارات و خاطرات فردوست درباره ثابتی میتواند افقی جدید در برابر مخاطب محقق بگشاید و ویژگیهای نامبرده را از منظر مقامی بالاتر بر همگان عیان سازد. قائم مقام سابق ساواک درباره چند و، چون جذب ثابتی به این نهاد چنین آورده است:
«زمانی که قائممقام ساواک شدم، ثابتی یک جوان کمتر از ۳۰ سال و شغل او ریاست بخش مربوط به احزاب پنهانی بود. او را ندیدم تا زمانی که مقدم را به جای مصطفی امجدی، مدیرکل سوم کردم. ناصر مقدم مأموریت داشت که آثار سوء دوران امجدی را در اداره کل سوم رفع کند و به این سازمان نظم و تحرک ببخشد. قرار بر این بود که او بدون توجه به بندوبستها و سفارشها، جوانان با استعداد را تشویق کند و بالا بکشد و به آنها میدان جولان بدهد تا اداره کل سوم آن چیزی شود که باید باشد. روزی مقدم گفت تعدادی پرسنل در اداره کل سوم شناسایی کردهام که بسیار لایق هستند. اگر هر چند وقت یکبار یکی از آنها را احضار کنید ولو برای صحبتهای متفرقه، موجبات تشویق آنها فراهم میآید، زیرا خیلی علاقه دارند که شما را ببینند!... اسامی را به خاطر دارم. اول ثابتی را گفت سپس عطارپور و بعد فرنژاد. به مقدم گفتم هر موقع خواستند مرا ببینند مختارند، به منشی من اطلاع دهند و بلافاصله فرد متقاضی احضار خواهد شد! این چند نفر بین خود نوبت گذارده بودند، به طوری که حدوداً هر دو هفته یکبار یکی از آنها را میدیدم. پس از چند جلسه برداشت من از ثابتی این بود که بسیار مقامپرست و متظاهر است. دارای هوش خوب - و نه بیشتر- است، ولی قوه بیان خیلی خوبی دارد. در مجموع کارمند خوبی به شمار میرفت، ولی به علت آن قدرت بیان و تظاهر خود را بیش از آن چیزی که بود نشان میداد. این رفتار قطعاً در من اثری نداشت، ولی در دیگران مانند مقدم و نصیری، مسلماً بیاثر نبود. دروغ و راست را مخلوط میکرد تا میزان فعالیت و موفقیت خود را دو سه برابر واقع جلوه دهد. آرام و مسلط بر اعصاب خود بود. ساختمان فکریاش طوری بود که همیشه به او خوش میگذشت. از خود انتقاد نمیکرد و خیلی از خودراضی بود. حال آنکه عطارپور و جوان در کار خود جدیتر و علاقهمندتر بودند و متظاهر هم نبودند. بدون تظاهر مشخص بود که قدرت فکری آن دو بیش از ثابتی است و ضمناً میتوانند کاملاً مورد اعتماد واقع شوند، حال آنکه ثابتی به هیچوجه نمیتوانست اعتماد مرا جلب کند و به نظر من او برای کار اطلاعاتی ساخته نشده بود و بیشتر به درد کار سیاسی میخورد.»
ثابتی نخستوزیر شدن خود را جدی گرفته بود
نحوه ارتقای پرویز ثابتی در ساواک از نکات شنیدنی در زندگی امنیتی وی قلمداد میشود. او در این فقره راهی مانند سایر عناصر جاهطلب و قدرت دوست پیموده است. وی با بزرگنمایی درباره قدرت تشخیص خویش و نیز وانمود کردن اینکه هر از گاهی شبکهای مخوف را کشف میکند، نهایتاً خود را به ریاست اداره سوم ساواک رساند و عملاً زمام این نهاد را در دست گرفت! این امر تقریباً با تأسیس کمیته موسوم به «مشترک ضدخرابکاری» همزمان بود و فصلی جدید را در مواجهه حکومت شاه با مخالفان گشود. فردوست در این فقره میافزاید:
«هیچ وقت میل نداشتم مرئوس مستقیمی مانند ثابتی داشته باشم، ولی عطارپور را با طیب خاطر میپذیرفتم. فرنژاد را خوب به خاطر نمیآورم و به هرحال پس از مدتی مقدم با تأیید شورای عالی ساواک و تصویب من، به این افراد ترقی داد و ثابتی رئیس اداره یکم اداره کل سوم شد. من که جاهطلبی ثابتی را میدیدم، خواستم او را در کار سیاسی مشغول کنم و لذا از هویدا خواستم که یک پست وزارت به ثابتی بدهد. او مطابق طبع هویدا هم بود. زمانی که مسئله را به ثابتی گفتم، از خوشحالی باور نمیکرد. هویدا ثابتی را خواست و وزارت را به او پیشنهاد کرد و او اجازه فکرکردن درباره نوع وزارتخانه را خواست. در همین احوال، منوچهر آزمون (کارمند ساواک) معاون نخستوزیر و رئیس سازمان اوقاف شد. این مسئله به ثابتی برخورد و از وزارت منصرف شد! او بعداً به من گفت وقتی آزمون که در ساواک چندین رده از من پایینتر بود، معاون نخستوزیر شود، دیگر وزارت چه افتخاری دارد؟! من گفتم پس صبر کن تا نخستوزیر شوی! این حرف در او اثر کرد و باورش شد و تا زمان انقلاب این مسئله در ذهنش بود! ثابتی با این خصوصیات، توانست قاپ نصیری را بدزدد و همهکاره ساواک شود و از فروردین ۱۳۵۰ به جای مقدم مدیرکل سوم شود. او در مسئله حزب توده و تیمور بختیار گل کرد. نصیری مورد بختیار را به ثابتی واگذار کرده بود و او تعدادی افسر بازنشسته و فراری تودهای و غیر تودهای را اطراف بختیار جمع کرد و کلک او را کند!
سپس طرح اجرای یک سری مصاحبههای تلویزیونی با عنوان مقام امنیتی را داد و نصیری و محمدرضا برای خودنمایی پذیرفتند که در واقع نمایش خود ثابتی بود. در این نمایشهای تلویزیونی او بسیار خوب و محکم صحبت میکرد و همه را تحت تأثیر قرار داد، به دلیل بیان عالی و عدم تردید در سخنانش. دعوتها از او در خانه رجال شروع شد و ثابتی در چندین میهمانی از من خواهش کرد که شرکت کنم که شرکت کردم. در این میهمانیها، خانمهای زیبا چندین هزار تومان هزینه آرایش خود میکردند تا مورد پسند مقام امنیتی واقع شوند و دور او را میگرفتند و خود را معرفی میکردند و کارت و آدرس میدادند! من چند بار به چند خانم که میل داشتم صحبت کنم، نزدیک شدم و هرچه گفتم من فردوست هستم، بیفایده بود!
همه مقام امنیتی را میخواستند و فردوست و امثال فردوست، برایشان مهم نبود! این عنوان مقام امنیتی تا انقلاب روی ثابتی ماند و همهجا به پذیرایی از او افتخار میکردند! ثابتی به عنوان مدیرکل اداره سوم ساواک هر ۱۵ روز یکبار در جلسات شورای هماهنگی رده دو در دفتر ویژه اطلاعات شرکت میکرد و به علت همین خصائل، فرد شماره یک شورا شده بود. هرچه میخواست، قالب میکرد و همه اعضای شورا تحت تأثیر او بودند. شاید دو سوم مدت جلسه را او به تنهایی صحبت میکرد و، چون اتاق جلسه پهلوی اتاق کار من بود، صدایش را به خوبی میشنیدم.
پس از خاتمه جلسه میماند و اجازه ملاقات با من را میخواست که ملاقات میکردم. در آن زمان از ساواک به بازرسی منتقل شده بودم و لذا ثابتی اخباری از وضع ساواک را به طور غیررسمی به من میداد. از جمله میگفت که نصیری از طریق راننده من رفت و آمدهایم را زیر کنترل دارد. این سیستم محمدرضا برایم طبیعی بود. در این ملاقاتها او طبق معمول راست و دروغ را مخلوط میکرد و من چیزی از فعالیتهایش نفهمیدم! میخواست وانمود کند که کارهای زیادی انجام میدهد و اکثراً از شبکههای موهوم صحبت میکرد و مدعی میشد که رد اصلی شبکه پیدا شده و به زودی دستگیر خواهند شد و این شبکهها هیچوقت کشف نمیشد! موارد به حدی مخلوط بود و من هم به حدی غیرجدی نسبت به حرفهای او که حتی یک مورد را هم به خاطر ندارم!.»
جان خودت را نجات بده و فرار کن
عباس لطیف کار رئیس دفتر پرویز ثابتی در ساواک، در آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی مردم دستگیر شد. آنچه روزنامه اطلاعات پس از دستگیری از قول وی آورده است، میتواند جنبههایی از شیوه مدیریتی «مقام امنیتی» را نمایان سازد. او اذعان دارد که مخدومش تا پایان حیات رژیم پهلوی ساواک را اداره و از طریق وی به نیروهایش حقوق میداده است:
«سرانجام یک روز پرویز ثابتی با رئیس کمیته [شهربانی]تماس گرفت و مرا به دفتر اداره یکم از اداره کل سوم، واقع در باغ مهران سلطنتآباد منتقل کردند. بعد از دو سال و نیم فعالیت در این اداره، ثابتی رئیس اداره از کار من خوشش آمد و مرا رئیس دفترش کرد. در این مقام تمامی نامههای انتقالی، مأموریتهای فوقالعاده، مأموریت سفارتخانهها و پرداخت تمامی پاداشها و مزایا و حقوقها را من تحریر میکردم. یعنی اگر مأموری درخواست انتقال میکرد باید من دستور میدادم. پرداخت مزایای کارمندان هم به دستور من انجام میگرفت.
در مواقعی هم که پرویز ثابتی در اداره نبود یا به مسافرت میرفت، من کارهای او را انجام میدادم. در همین مدت مأموریت داشتم تا مساجد غرب تهران را کنترل کنم و اغلب به صورت کارگر یا خدمه یا مأمور توزیع خیرات، در این مساجد رفت و آمد میکردم. در سال ۵۱ از طرف پرویز ثابتی به من مأموریت داده شد که برای شرکت و نفوذ در کنفدراسیون دانشجویان به ایتالیا بروم. سه سال در ایتالیا بودم و در مباحثات و تظاهرات دانشجویان شرکت کردم و از آنجا مطالب و خبرهایی را که از دانشجویان بهدست میآوردم، به ثابتی گزارش میکردم. در ایتالیا رئیس من نجفعلی یاوری بود که پس از خاتمه خدمت وی، شخص دیگری به نام سرهنگ سیار جانشین او شد. وقتی که شاه سابق برای کار و استراحت به ایتالیا رفت، من در رم بودم و دانشجویان مخالف سفر شاه به رم، دست به تظاهرات دامنهداری زدند. من هم در میان دانشجویان بودم و از آنها عکس تهیه میکردم و به تهران میفرستادم.
در آن تظاهرات یک پایم شکست و در یکی از بیمارستانهای رم بستری شدم. در آن روزها پرویز ثابتی، تلفنی مرتباً جویای حال من میشد و از وضع مالی من سؤال میکرد. من در سال۵۴ و پس از پایان مأموریت، به تهران آمدم و در اداره کل هشتم ساواک مشغول کار شدم. پس از مدتی به دلیل حسن خدمت، با حفظ سمت در ساواک، در سفارت ایتالیا مشغول کار شدم و بعد از آن با سمت حسابدار ویژه بودجه محرمانه تا قبل از سقوط ساواک مشغول کار بودم. در طول این مدت [هم که]پرویز ثابتی [از کشور فرار کرده بود]، رهبری ساواک را تلفنی از خارج به عهده داشت و در آن روز یعنی روز شنبه ۲۱/۱۱/۵۷، به من دستور داد که بعد از تخلیه دفتر از اداره فرار کنم، زیرا اوضاع خیلی خراب است، ولی، چون وقت جمعآوری و از بینبردن مدارک را نداشتم، از محل کارم واقع در باغ مهران سلطنتآباد فرار کردم. در آن روز مبلغی بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون ریال از بودجه سری در اختیار من بود تا سهمیه هر مأمور را داخل پاکت بگذارم و به آنها بدهم، ولی ناگهان به من دستور دادند که جان خودت را نجات بده و فرار کن.»
ثابتی اکنون به دنبال چیست؟
مقام امنیتی پس از فرار از ایران تا اوایل دهه ۹۰، در اختفا به سر میبرد. به موازات چرخش جانبداری سران امریکا، انگلیس و اسرائیل از منافقین به سلطنتطلبان، سفیدشویی نمادهای این جماعت در دستور کار قرار گرفت. هرچند که امروزه این ترفند شکست خورده مینماید، اما آنان هرآنچه در دست و زبان داشتند در راستای تحقق این هدف به کار گرفتند. ساخت و پخش مستند پرویز ثابتی را میتوان واپسین و البته کمرمقترین کوشش ایشان در این زمینه دانست. خبرگزاری ایسنا در تحلیلی پیرامون آفتابی شدن مقام امنیتی و ارائه شرح افتخار در برابر دوبین من و تو اینگونه مینویسد:
«حالا وضعیت کاملاً متفاوت شده است. ثابتی که در دهه ۴۰ و ۵۰ مقابل دوربین مینشست و چشم در چشم مخاطب به عنوان یک مقام امنیتی از سرکوب مخالفان میگفت تا نشان دهد ساواک چه دستگاه مخوفی است که حتی به رئیس سابق خود هم رحم نمیکند، امروز بار دیگر در مقابل دوربین نشسته، اما هدفی کاملاً متفاوت دارد. ما در مقابل دوربین من و تو چشمانی مات را به نظاره نشستهایم که هر دم از ثبات ثابتی میگوید، فردی که آنچنان مخالفان را از میان برمیداشت که انگار آنان خسوخاشاکی بودند به حکم تاریخ باید از صحنه روزگار محو میشدند! اینبار این مقام امنیتی هر چه ماهرانهتر در پی آن است تا دستگاه مخوفی همچون ساواک را چنان تطهیر کند که انگار نه خانی آمده است و نه خانی رفته! ثابتی در جای جای مصاحبهاش بارها تأکید میکند که شکنجه به آن صورت که همه از آن میگویند، وجود نداشت! اما کدام عقل سلیم میتواند چنین گفتههایی را باور کند؟ اگر مخاطب، چند نفر همچون عزتالله شاهی، احمد احمد و... را دیده یا چند صفحه از خاطرات این زندانیان را ورق زده یا حتی چند عکس از زندانها را دیده باشد، به راحتی میتواند بداند که حقیقت چیست؟ ثابتی که در ساواک برای خود نامی دست و پا کرد، در تلویزیون ملی حاضر میشد و با افتخار از شنود تماسها، رصد افراد، صحنهسازیها و ترور تیمور بختیار نخستین رئیس ساواک در عراق پرده برمیداشت، حالا بعد از سالها زندگی مخفی، بار دیگر مقابل دوربین آمده تا همه رعب و وحشتی را که مخاطب از مقام امنیتی داشت، از حافظه تاریخ پاک کند.
عزتالله شاهی از زندانیان سیاسی حکومت پهلوی در خاطراتش میگوید: به طرز وحشیانه و غیرقابل باوری، با متهم رفتار میکردند. طوری که آدم یقین میکرد، این بازجوها و شکنجهگران بیماری سادیسم دارند. بار دومی که مرا به کمیته مشترک آوردند، حدود دو ماه و نیم روی تخت مصلوب کردند و از آپلو برای به حرف درآوردنم استفاده کردند... بهمن نادرپور معروف به تهرانی - که خود از عوامل ساواک بود- در اعترافاتش گفته است: هیچکس نمیتواند درد شکنجه را بفهمد، فقط یک حرف از شکنجه میشنوند، ولی ما از شمر بدتر کردیم! شمر در مقابله با امام حسین (ع) یک نیروی نابرابر بودند، ولی روبهروی هم ایستادند، اما در ساواک چه کار کردند؟ دست و پا را بستند، چشم را بستند و بعد کشتند! شما نمیتوانید درک کنید، هیچکس نمیتواند درک کند، مگر آنکه کسی آنجا بوده باشد، ببیند و بفهمد که چه کرده. واقعیتها را باید بگویم... حالا تصمیم با خود مخاطب است که حقیقت چیست و هدف کدام است؟.»
ثابتی توان مواجهه با فساد در ساواک را نداشت، چه رسد به فساد در کشور
و سرانجام به تیتر این مقال باز میگردیم. پرویز ثابتی مدعی است که وی برای مبارزه با فساد و تحقق عدالت وارد ساواک شده است. این در حالی است که او در رپرتاژ پنج قسمتی من و تو، تنها از قلع و قمع مخالفان سیاسی شاه سخن میگوید و سخنی از مبارزه با فساد به ویژه در وجه اقتصادی آن و به خصوص کارنامه سیاه والا حضرتها، والاگهرها و الخ به میان نمیآورد. ایسنا در تحلیل خود با اذعان به اینکه مقام امنیتی حتی نتوانست فساد اقتصادی ساواک را مهار کند، میپرسد نامبرده به مبارزه با کدامین پرونده فساد پرداخته است:
«پرویز ثابتی در مستندی که در مقابل دوربین من و تو قرار گرفته، میگوید برای مبارزه با فساد و بیعدالتی وارد ساواک شده و در قسمتهای مختلف به صورت مداوم بر این طبل میکوبد که گویی باید فراموش کنیم وقتی نام ثابتی در میان مردم میآمد، لرزه بر تن آنها میافتاد! ثابتی در هیچ یک از قسمتهای مستند نمیگوید کدام فاسد اقتصادی را رصد کرد، کدام بیعدالتی را در جامعه از میان برد، کدام شخصیتی که حق و حقوق ملت را پایمال میکرد را به سزای اعمالش رساند، بلکه مدام از دستگیری مخالفان سیاسی، دستگیری و سرکوب دانشجویان منتقد سخن به میان میآورد.
ثابتی نمیخواهد بگوید که فساد و بیعدالتی، حتی در خود ساواک هم وجود داشت و او حتی نتوانست آن را مهار کند! شاهد این مدعا گفته ارتشبد حسن طوفانیان ریاست اداره کل صنایع نظامی و مسئول خرید اقلام نظامی ایران است که میگوید: در سازمان ساواک ما دانش نبود، سازمان امنیت، غالب رده بالاهایشان دنبال کسبوکار بودند... کاش ثابتی میگفت کدام شخصیتهای ذینفوذی که طشت رسوایی فساد مالی آنها بر همه عیان بود را دستگیر و به سزای اعمالش رساند؟.»
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: گروهک منافقین پرویز ثابتی مقام امنیتی پرویز ثابتی مقابل دوربین اداره کل سوم مقام امنیتی نخست وزیر من و تو
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۳۶۵۶۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چند حقیقت درباره نادر طالبزاده
دوست قدیمیاش سلیم غفوری میگوید که بزرگترین آرزویش این بود روزی را ببیند رژیم صهیونیستی در این دنیا نیست و این روزها همه دنیا پرچم مبارزه و مقابله با اسرائیل را به اهتزاز درآوردهاند، جایش بیشتر از هر زمانی دیگر، خالی است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نهم اردیبهشتماه سال 1401 روزی که همه جهان فریاد مرگ بر اسرائیل سر میدادند خبر درگذشت یک متفکر و پژوهشگر رسانه به گوش رسید. آن روز، روز قدس بود و نادر طالبزاده برای همیشه چشم از جهان فروبست. مردی که با همه سختیها و پیچیدگیها کنفرانس افق نو را راه انداخت.
سالها دبیری جشنواره فیلم عمار را برعهده داشت و به کارگردانی سریال «بشارت منجی» هم شناخته میشود. ساخت چندین مستند و البته اجرای برنامه «عصر» شبکه افق تنها گوشهای از فعالیتهای اوست، نادر طالبزاده را بیش از هرچیزی با فعالیتهای انقلابیاش میشناسیم؛ در حالی که از 16 تا 26 سالگی در آمریکا زندگی میکرد همزمان با وقوع انقلاب به کشور بازگشت تا صدای آن باشد، خط او، خط انقلاب بود.
همانجا که سخنان امام خمینی (ره) را از مطبوعات درست چندماه قبل از عزیمتشان به پاریس پیگیری میکرد و در خاطراتش عنوان کرد که از این سخنان بسیار متأثر شده است. کارگردانی که معتقد بود به هیچ جبههای جز انقلاب تعلق ندارد، خودش میگوید «من در آمریکا مشاهداتی داشتم که بعدها خیلی به دردم خورد» همین هم شد بعدها هم در قالب جشنواره «عمار» و هم کنفرانس افق نو ابعادی تازه از این کشور را هویدا کرد.
طالبزاده اما نقشی در ماندگاری حوادث تسخیر لانه جاسوسی را هم دارد، او که در سالهای اخیر به واسطه فعالیتهای ضد استکباریاش در لیست تحریمهای آمریکا هم قرار گرفت، از اولین کسانی بود که در قالب تیم مستندسازی در صحنه تسخیر سفارت آمریکا حاضر شد و وقایع آن روزگاران را ثبت و ضبط کرد، ساخت همین مستند هم سرآغاز همکاری او با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران شد.
حقیقتی که نادر طالبزاده از داود میرباقری گفت/ نخستین سالگرد درگذشت مبدعِ برنامه زنده تلویزیونی + فیلمبرنامه «عصر» را میتوان یکی از مهمترینهای فعالیتهای او در بستر تلویزیون محسوب کرد، برنامهای که پلی ارتباطی و البته حلقهای برای گردآوری چهرههای استکباریستیز بود، همان هدفی که نادر طالبزاده دنبالش میکرد. طالبزاده البته همین هدف را در کنفرانس افق نو هم پیگیری کرد، همایشی که ابتدا با عنوان «هالیوودیسم» آغاز به کار کرد اما بعدها با تغییر نام چهرههایی از کشورهای مختلف جهان را به خود دید.
اما به مناسبت سالروز درگذشت او نگاهی به چند حقیقت از این متفکر انقلابی داریم که سیدسلیم غفوری قائممقامِ این روزهای معاونت سیما و مدیر سالهای نه چندان دور شبکه مستند و افق سیما آنها را بازگو کرد.
غفوری از این نکته آغاز کرد: اگر بخواهم درباره حاج نادر در یک جمله بگویم او در هر زمانی پیشتاز عرصه رسانه بود. با فهم درست از نیاز آن مقطع، واردِ فضای رسانه میشد. وقتی به زمانِجنگ او نگاه کنیم ساخت مستندهای دوران دفاعمقدس را با شکل و شمایلی درست پیش میبرد. اگر به روایت مظلومیت مردم بوسنی رسید که در مقطعِ خودش بهترین کار بود، «خنجر و شقایق» را ساخت. کارهای مختلفی که در حوزه مقاومت در دستور کار قرار داد مثل مجموعه «عصر انتظار» و مجموعه «نسل فراموش شده» که راجع به اردوگاههای فلسطینیها بود جزو کارهایی است که هنوز هم ماندگارند و دربارهشان میتوان ساعتها صحبت کرد.
این مدیر در تلویزیون از وجوه متمایز برنامهسازی نادر طالبزاده گفت؛ «مهمترین نکتهای که طالبزاده در عرصه برنامهسازی داشت فهم کامل نسبت به موضوعی بود که در دستورِ کار خودش قرار میداد. بنابراین دست روی نقاطی میگذاشتند شاید برای خیلی از افراد، این نقاط مکشوف نبود و پنهان مانده است. نقاط پنهان را میآوردند و روی آن ذرهبین میگذاشتند و آن نقاط پنهان را برجسته میکردند. در تلاش بودند خودشان را تسلیمِ جریان غالب رسانهای نکنند؛ واقعاً اگر در یک موضوعی به چیزی میرسیدند و میآمدند خیلی آن را شجاعانه و با صراحت بیان میکردند.
در واقع وجوه تمایز او صراحت، فهم درست موضوع و تلاش برای کشف حقیقت بود. شما در مجموعه "خنجر و شقایق" این تفاوت و وجوه تمایز را میبینید. این فقط یک مستند جنگی صرف نیست و گزارش از نبرد جنگ در بوسنی نبود. "خنجر و شقایق" در پی کشف حقیقتی بود که در ظاهر و پوسته جنگ جریان داشت و این "خنجر و شقایق" را به عنوان اثری متفاوت خلق کرد.»
اما شاید نگاه صهیونیستستیزی و استکبارستیزیِ نادر طالبزاده در جای جایِ فعالیتهای فرهنگی و هنری او دیده شود؛ همانگونه سلیم غفوری به آن اشاره کرد: «او همیشه مهمترین دغدغهاش این بود آنچیزی که به عنوان صهیونیست جهانی شناخته میشود را معرفی کند. این خط را او در برنامه «راز» دنبال کرد و در کارهای دیگرِ او میتوان به وضوح مشاهدهاش کرد. در سریال «بشارت منجی» هم این نگاه دیده میشود.
طالبزاده در دوران جنگ برای مستندسازی دفاعمقدس از هیچ تلاشی دریغ نکرد و در طول 30 سال دیگر، عمرش را صرفِ مبارزه با صهیونیست کرد. نکته مهمی است که او در روزِ منتسب به مبارزه با صهیونیست و حمایت از مردم فلسطین، این دنیا را ترک کرد. به نظرم بزرگترین پیام فوت ایشان در روز قدس این است نادر طالبزاده قهرمان مبارزه با صهیونیست و اسرائیل بود. به نظرم این نکته نباید در هیچ مطلبی از طالبزاده، مغفول بماند. یا ماجرای تحریمِ او از سویِ آمریکاییها که بابتِ برپایی افق نو اتفاق افتاد. چرا که افق نو در پی افشای ماهیت صهیونیست جهانی بود و آنها متوجه شدند او خلاف جریان رسانهای مسلط بر جهان عمل میکند.»
او بزرگترین آرزوی طالبزاده را از بین رفتن رژیم صهیونیستی دانست و گفت: بزرگترین آرزویش این بود روزی را ببیند رژیم صهیونیستی در این دنیا نیست و رژیم صهیونیستی دچار زوال شده است. سالها برای مسئله افشای ماهیت جریان صهیونیستی در دنیا تلاش کرد. شاید به حق باید بگوییم ایشان سردار رسانهای مبارزه با صهیونیسم و سردار جبهه فرهنگی انقلاب بودند.
شاید یکی از حقایق دیگر زندگی او پرورش نیرو در فضای هنر و رسانه انقلاب باشد؛ به تعبیر غفوری، او در طول این سه دهه برای پرورش نیرو در فضای هنر و رسانه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکرد. آموزش به بچههای رسانهای خارج از کشور مثل دوستان لبنانی و افغانستانی تا داخل کشور که دورههای مختلفی برگزار کرد و ساعتها کارشان را میدید و راهنماییشان میکرد. برای رشد و آموزش بچههای رسانهای جبهه انقلاب واقعاً وقت میگذاشت. شاید یکی از بزرگترین کارهای او نسلی باشند که امروز در این عرصه فعالیتِ چشمگیری دارند و شاگردانِ نادر طالبزادهاند.
در سالروز درگذشت او شاید یادآوری این نکته جالب باشد؛ نادر طالبزاده بارها درباره غفلت نسبت به عدم ساخت فیلم، مستند و کارهای نمایشی درست درباره اهلبیت و فضایِ دینی گلایهها کرده بود؛ او همواره به نگاه جهانی و بینالمللی در این عرصه تأکید میکرد. "ما باید روایتهای دینی و مذهبیمان را چارچوب و ساختار بینالمللی ببخشیم و اصلاً نویسندگان و پژوهشگران این حوزه باید به این سمت و سو بروند تا دیگر عوالم جهانی هم به پاسخ پرسشها، ابهامات و نظریات دینیشان دست یابند."
و یک نکته جالب درباره راه افتادن گفتوگوی زنده در تلویزیون است؛ نادر طالبزاده در یکی از گفتوگوهایی که با خبرگزاری تسنیم داشت درباره سریالهای دینی تلویزیون به این نکته جالب اشاره کرد که گفتوگوی زنده را در تلویزیون راه انداخته است. او گفت: "یادم میآید به علی لاریجانی رئیس سازمان صداوسیما وقت پیشنهاد دادم صداوسیما برنامه گفتگوی زندهای ندارد و در حالی که تلویزیون کشورهای دیگر با گفتگوهای زنده انتقادی، سرپا بودند. خوشبختانه این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت و این کار از شبکه پنج شروع شد برنامهای تحت عنوان «شباهنگام» که کار سیاسی و جنگ نرم با من بود. البته ناگفته نماند که برخیها را هم میخواستیم همچون ازغدی که به واسطه این برنامه دیده شد، دیده شوند اما تلویزیون جلویشان را گرفت. آنقدر نمیشودهای سازمان زیاد شد که من به عنوان طراح برنامه ترجیح دادم استعفا بدهم."
انتهای پیام/